تحقیق فردگرایی و شاعری در اشعار خاقانی
تاملی بر مفهوم فردگرایی و شاعری در اشعارخاقانی شروانی |
![]() |
دسته بندی | زبان و ادبیات فارسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 25 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 13 |
تاملی بر مفهوم فردگرایی و شاعری در اشعارخاقانی شروانی
قسمتهایی از متن:
نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا
مریم بکر معالی را منم روح القدس
عالم ذکر معالی را منم فرمانروا...
زمانی در میان اهل ادب و مشتاقان شعر کهن، نام خاقانی با خودپسندی، و عجب،
معانی پیچیده و در نهایت غیرقابل وصول درهم تنیده بود. خاقانی از زمان مرگ
خود تا به امروز یکی از پرسش های مهم ادبیات ایران بوده که غور و ژرف نگری
در باب شعر و اندیشه اش بزرگانی را به خود مشغول داشته و از سویی دیگر
هواخواهان و منتقدان بسیاری نیز داشته است. شعر خاقانی به دلیل استفاده او
از پیچیده ترین فرم های روایی و شعری و استعانت از جنبه های منحصر به فرد
بلاغی دشوار، مهم و در عین حال باشکوه بوده است.
او از این نظر یکی از
متفاوت ترین شاعران کهن ایران است که در برابر حاسدان روزگار خود و روزگار
بعد از خود ایستاده و همچنان به عنوان یکی از سئوال برانگیزترین شعرای ما
باقی مانده است. من بر سر شرح و بسط شعر او نیستم، زیرا این امر هم از
توانایی ام بیرون است و هم در این مقال نگنجد. لیک معتقدم که می توان در
بستر فکری شاعری مانند خاقانی نمونه ای از فردگرایی عقلانی را مشاهده کرد
که دو اصل تاریخ و احوال زندگی او را به این تفکر دچار کرده اند. شعر او بی
شک شعر خواص است و همین شعر اگر رمزیابی شده و به درک مخاطبش درآید او را
به حیرت واخواهد داشت. ...
...
او فاجعه را در زندگی انسان ایرانی به خوبی درک کرده بود و به همین دلیل
در پاره ای مواقع به سیاه نمایی از جهان غدار پیرامون مشغول شده و خود را
نماینده محزون این جریان معرفی می کرد. خاقانی شروانی در این مقام به هیئت
روح جمعی یک جامعه ناهمگون و تحت ستم ظاهر شده و بدون اینکه اعتقاد و یا
نشانی از یک مصلح اجتماعی نشان دهد و بخواهد با تمثیل های اخلاقی مردمان را
نصیحت گو باشد، به عنوان مردی تحت ستم روزگار خود را بر جهان برتری می
بخشد. این روند که کاملاً مشی و منشی درون متنی دارد را می توان به عنوان
پدیده ای خارج از عرف شعر فارسی دانست. زیرا شاعران آن دوره هماره و محافظه
کارانه به دنبال یافتن جایگاهی اخلاقی در دل جامعه بودند.
خاقانی بی
باک است، شجاع و روند جنونش در شعر او را به نوعی خودخواهی ستایش انگیز در
شعر می کشاند که در آن او مرکز جهان و سایرین اقمار و حواشی او هستند.
مخاطب وی در شعر خود او است. او حتی در پاره ای آثارش چهره ای شیزوفرنیک
ارائه می دهد. اینکه او را ملامت می کنند، چون می خواهد به سبک خاقانی شعر
گوید!
این حرکت را باید در راستای همان فردگرایی ناگزیر این مرد دانست
که نمی تواند واقعیت را به شکلی صرفاً محافظه کارانه به تصویر درآورد.
آزادی ای که وی از آن دم می زند، نوعی آزادی شخصی است که به هر دلیلی از وی
سلب شده و او با شعر خود و خلق معانی پیچیده تا حدودی به آن دست می یابد.
خاقانی حتی در مرثیه ها و یا در اشعاری که از احوال ناخوشش می گوید، از
شکوه وجود خود و فر من راوی اش دور نشده و به ناگاه از جای برمی خیزد و باز
در برابر سیل حوادث و هجوم منتقدان می ایستد. ...
...